باز هم روز پدر آمد و نامد پدرم از غم هجر در این ورطه در آمد پدرم پدرم رفت ولی قدر نداستم اگر دانم امروز که بازیگر نقش پدرم چشم بر راهم و با آرزوی وصل دگر از غمش ابر بهاری شده این چشم ترم زیر بال پدر م بودم و بی غصه که رفت بعد از انروز دگر بی کسم و دربه رم گاه گاهی به سر قبر روم با دل خون ناله و داد کنم خاک بریزم به سرم هر کجا می نگرم دفتری از خاطره هاست ردپایی که بجا مانده از آن همسفرم عمر هر لحظه چو برفیست به سودای زوال دیر یا زود از این دار فنا می گذرم قاب عکس تو عجب با دل من گشته انیس هر چه می نوشم از این چشمه غم تشنه ترم