💐 روحانی شهید؛ غلامرضا زمانیان نسبت به بیت‌المال حساس بود و به مادرش که در محل مراقبت کودکان روستا کار می‌کرد، می‌گفت: در قبال حقوق خود کار زیادتری انجام دهید. اگر نمی‌توانید سرکار نروید. 💐 آرزویش سلامتی امام زمان (عج)، آزادی راه کربلا، شهادت در راه اسلام و انقلاب، رفتن به زیارت کربلا با مادرش بود. 💐 در آخرین باری که به جبهه رفت در شب عملیات حنابندان کرده بود، غلامرضا در جبهه، به عنوان تخریب چی گردان رعد، تیپ امام رضا (ع) فعالیت می‌کرد. 💐 سرانجام پس از پنج بار اعزام به جبهه و پانزده ماه خدمت، در عملیات بدر، در منطقه‌ی شرق دجله، در بیست و دوم اسفندماه سال ۱۳۶۳ در چهارده سالگی به درجه‌ی رفیع شهادت نایل گشت، و پیکر پاکش در منطقه مفقود گردید. 💐 پس از یازده سال گروه تفحص پیکر پاکش را پیدا کرده و پس از تشییع در شهرستان در پانزدهم مرداد ماه سال ۱۳۷۴ در بهشت صادق روستای قوژد گناباد به خاک سپردند. 💐 شبی که فردایش تشییع جنازه غلامرضا بود، حاج آقا شریف گفت: «خواب دیدم چند اسب سوار آمدند و دور شهید را گرفتند و می‌خواستند جمجمه شهید را که تنها استخوان پیدا شده‌ی او بود، با خود ببرند. دیدم پدر شهید آمده و گفت: ما یازده سال انتظار کشیدیم که لااقل شب‌های جمعه سرمزارش برویم، چطور می‌خواهید جمجمه‌ی او را ببرید؟ سواران گفتند: ما نمی‌دانیم، ‌از آن آقا بپرسید. آن آقا گفت: این جمجمه با خاک کربلا مانوس شده و جایش اینجا نیست، و همین امشب باید به کربلا منتقل شود.» 💐 روحانی شهید؛ غلامرضا زمانیان همواره توصیه می‌کرد: «شهدا را فراموش نکنید و راهشان را ادامه دهید، زیرا خانواده شهدا نور چشم ما هستند و نباید آزرده خاطر شوند. 💐 اگر می‌خواهید مسلمان باشید در خط ولایت و امام باشید و هر زمانی که در خط امام نباشید باید با اسلام خداحافظی کنید. 💐 پشتیبان امام باشید و در هر شرایط از فرمان او پیروی کنید. و خواهرانم! سر کوچه ننشینید. با مقنعه و روسری و حجاب کامل بیرون بروید. 💐 خدایا گناهان مرا بریز و شربت شهادت را به من بنوشان و ما را ادامه‌دهندگان راه شهدا قرار بده.» 🎤 راوی: پدر شهید 💐 آخرین مرحله ای که پسرم غلامرضا زمانیان می خواست به جبهه برود، پیراهنش را درآورد و گفت: پدر جان بیا و برای آخرین بار بازوهای و اندام مرا نگاه کن. که بازوهای من فقط برای جنگ خوب است. 💐 پدر جان بیا، بازوهای مرا ببوس چون ممکن است که دیگر مرا نبینی، من گریه ام گرفت وبرای آخرین بار بازوها و صورتش را بوسیدم و ایشان وسایلش را جمع کرد و به جبهه رفت. •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ☑️کانون همسران طلاب مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد 🆔 @Kanoon99HT 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷