🏴 زینب‌دست‌هایش‌رارویِ‌سرش‌ گذاشت‌وفـریادزد؛ ‌‌‌ ‌ - وا‌ مُحـمَّدا وا عَلیـا وا اُمّٰـاھ واحُسِیـنا ‌ ‌ این‌حُسینِ‌توست‌کـھ‌آغشتهـ‌به‌خون درصحرا افتادھ‌‌وقطعھ‌قطعہ‌شده ... .