🔶خدری متخصص درس رواداری و مدارا بود. این شهید در همان نوجوانی و سالهای دبیرستان آدم اندیشهورزی بود به همین دلیل نحلههای فکری رایج را میشناخت. بهعنوان نمونه اندیشه چپ را با بچههایی که تمایلاتی از این دست داشتند مورد مطالعه قرار میداد و هیچوقت هم بهعنوان آدم مذهبی با آنها مواجهه یا مخاصمه نداشت. شاید قابل باور نباشد ولی آن بچهها بیشترین اشک را در سوگ شهادت رضا ریختند. به هیچوجه، علیرغم داشتن روحیات نوجوانی، با کسی رقابت نشان نمیداد. شخصیت و رفتارش با هم انطباق داشت. بیشیلهپیله بود، مهرورز و صادق و حامی و کمکرسان به دوستان و همکلاسیها بود.
با پدرش، مرحوم حاج علیآقای خدری، بسیار مؤدبانه صحبت میکرد. همیشه راوی ارزشها و ویژگیهای مثبت دوستان بود و با ارزش افزوده، کار آنها را بهخوبی معرفی میکرد.
⚪️خدری از همان سالهای اول دبیرستان در دروس دینی و مباحث اسلامی علاقه ویژهای از خود نشان میداد. با اینکه در رشته علوم تجربی ادامه تحصیل داد اما داشتن پرسشهای کلیدی موجب شد که در سال ۱۳۶۵ در رشته دینی و عربی مرکز تربیتمعلم شهید مقصودی همدان پذیرفته شود، و آنگاه با پشتکار مثالزدنی راه معلمی را برگزید. در عین حال، و با تمام عشق و علاقهای که به شغل شریف معلمی داشت، گویی گمشدهاش چیز دیگری بود. خدری، پیش از شهادت، شاهد شهادت شماری از جوانان و نوجوانان مجموعه فامیلی خودش بود، شهیدان عربزاده، دو روزی (دو برادر سعید و حمید) و دوازده شهید دیگر از اقوام نزدیک این شهید در سالهای آغازین جنگ ردای شهادت را بر تن کرده بودند به همین دلیل او با رها کردن درس و بحثهای کلاسی به گردان غوّاصی لشکر انصارالحسین همدان پیوست. در این حال برادر کوچک و نوجوان او صادق خدری نیز، که بعداً به شهادت رسید، در کنار او قرار گرفت.
🔺حالات روحی و عرفانی شهید خدری تا لحظه شهادت
شهید خدری جوانی سرشار از روحیات عرفانی بود. در روزهای آخری که به عملیات کربلای ۴ ـ در اواخر آذر و اوایل دیماه سال ۱۳۶۵ـ نزدیک میشدیم او به انسان تحولیافتهای تبدیل شده بود. هر بیننده رفتارهای او احساس میکرد که با انسانی وارسته روبهروست که حسّ پرواز در وی موج میزند.
🔻او مصداق مضمون کلام عطار نیشابوری بود که گفته بود: «وارستگی اوج زندگی معنوی است.» تمام این حالات شهید خدری را میتوان با مطالعه وصیتنامه نامه ۱۸ صفحهای وی بهخوبی درک کرد.
در روزهای واپسین حیات، حتی لبها و نگاه و سکنات و حرکاتش ترنم سرخ شهادت بود و معلوم بود که غوطهوری دلیرانه این غواص شجاع را بازگشتی نخواهد بود.
📿بهراستی که «شهیدان گنج پنهاناند و تاج و تخت ایمانند»! و شهید خدری از آن گنجهای پنهان بود که در حیاتش شناخته نشد و افسوس که در ممات هم کاری جدّی برای شناساندن وی انجام نگرفت. او در امواج اروند جاودانه شد.
با شهیدان وطن سایهبهسایه رفتی
شرح رزمآوریات در دل طوفان حک شد
در چهره تقریباً ابری و غمگرفته شهید خدری نوعی از دل نبستن به دنیا پیدا بود. و «به سان رهنوردانی که در افسانهها گویند» میخواست یکبار و برای همیشه از خاطرات مه گرفته بهاری، دنیای خودش را خانه تکانی کند و به سفر ابدیت و دیدار معشوق برود!
🍂آنان که به راه حق ز جان سیر شدند
در رزم شهید تیر و شمشیر شدند
تو مرده مخوانشان که در نزد خدای
رفتند و زخوان نعمتش سیر شدند
عاقبت آن غواص بیستویکساله، با برادرش صادق، غوطهور در دریای پاکی شد و هر دو در سرمنزل جانان دیدار حق را لبیک گفتند.
🦋🦋هرگز نمردهای و نمیری تو ای شهید
تو مرزبان زندگی جاودانهای
این افتخار بر تو گوارا که از شرف
خلوتنشین بزم خدای یگانهای
یکی از دوستان که از اقوام شهید خدری بود در زمان شهادتش تنها یک جمله بر زبان آورد و آن هم این بود که «غلام رضا خدری گویی متولد نشد». آنقدر این شهید بیحاشیه، بیسروصدا، بیآزار و مقبول همه بود. دانشجومعلم رضا خدری هیچوقت مسئله نبود که کسی به او فکر کند.
💢ساده و صالح و بیریا بود و اینها صفات کسی است که فقط بیستویک بهار زندگی را دیده بود. همین!
تا زمانی که یار به دیدار یاران شهید رسید و راه دنیا را به پایان رساند!
بتاب امشب ای مه که افلاکیان
ببینند جانبازی خاکیان!
🍁🌾وصیتنامه شهید خدری
در وصیتنامه وی به جملهها و عبارتهایی برمیخوریم که همه خوشعطر و خوشطعم و خوشخوان و خوشمضموناند. به همین دلیل، باید از اثر به مؤثر پی ببریم. در فرازی نوشته است:
🕊«ای حسین ای سیّد مظلوم! از شما معذرت میخواهم که ادعای شیعه بودن شما را داشتم و در عزای شما بر سر و سینه میزدم امّا دل را اسیر هوی و هوسی کرده بودم که برای محو آن شمشیر به دست گرفته بودی». میبینیم که کلمات فخیم موزون، مطنطن و چیدمان زیباست.
🌹آیا این نثر فاخر میتواند از قلم یک جوان بیستویکساله باشد؟
#ادامه_دارد.....