🌷حالا دیگر جزء گردان (ع) لشکرانصار بودیم. یک هفته به عملیات دسته مخصوصی را به اسم از میان ما انتخاب کردند. همه از نیروهای کارکشته وخبره بودند. در دوسه روز آخر میدان تیر را هم رفتیم و بالاخره همه سلاح و مهارت گرفتند و دست و پاشان را ورچیدند و سوار اتوبوس ها شدند. رفتیم و رسیدیم پای کار. کنار ماندیم و منتظر رمز عملیات. عراق با رسیدن ما کوبیدن و بمباران خشکی و آب را شروع کرد . فکر کردیم شاید رفت و امد و حرکاتمان را دیده است و چشممان به کم شدن حجم آتش بود, اما ول کن نبود. حمله را شروع کردیم . بچه ها دسته دسته سوار قایق ها می شدند تا از اروند رد شوند. خط شکن ها که زودتر حرکت کرده بودند , رفتند آنطرف اروند. خط را شکستند و رخنه کردند . بااینکه عراقی ها همه راه ها را ازقبل بسته بودند, نتوانستند در قدم اول جلوی خط شکن هامان را بگیرند , اما بقیه نیروها نتوانسته بودند برای پشتیبانی بیایند. چندساعت بعد دستور برگشت مخابره شد. در واقع باید برمی گشتیم . نباید بیخود تلفات روی دست خودمان می گذاشتیم.بعضی ها موقع برگشت می گفتند حالا دستشان امد که هر چقدر هم آماده باشند باز هم می توانیم بتارانیمشان . معلوم بود که منطقه و مواضع لو رفته و گرای نقاط مهم ما را داشتند و به ما شده بود. باید برای مدتی می رفتیم عقب. همه برگشتند. در پادگان دزفول دور هم جمع شدیم. همان لخظه همه با تمام قوا برای جبران اماده بودند. ۱۴_۱۵ روز بعد عملیات ۵ دلخوری ها را تبدیل کرد به شادی و امید. حالا وقت وارد آوردن ضربه کاری بود.... … 🌸….. @Karbala_1365