🌴خاطرات کربلا🌴 📍قسمت نهم (مسلم در کوفه) ☘آمدن ابن زياد به كوفه‏ 📕تاريخ الطبرى - به نقل از ابو عثمان نهدى - : عبيد اللَّه بن زياد از بصره بيرون رفت و برادرش عثمان بن زياد را جانشين خود كرد. او به طرف كوفه حركت كرد و مسلم بن عمرو باهلى، شريك بن اَعوَر حارثى و خدمتكاران و خانواده‏ اش همراه او بودند. تا اين‏كه وارد كوفه شد و بر سرش عمامه‏اى سياه گذاشته و صورت خود را پوشانده بود. به مردم، خبر رسيده بود كه حسين عليه السلام به سمت آنان در حركت است. از اين رو، انتظارِ آمدن او را داشتند. وقتى عبيد اللَّه وارد شد. گمان بردند كه حسين عليه السلام است. از اين رو از كنار هيچ كس نگذشت. مگر اين كه بر او سلام دادند و مى‏ گفتند: خوش آمدى اى پسر پيامبر خدا! خوش آمدى! عبيد اللَّه از اين همه خوش‏حالى و بشارت دادن به حسين عليه السلام، ناراحت شد. مسلم بن عمرو وقتى ديد اين سخنان (خوش آمدگويى ‏ها) زياد شد. گفت: كنار برويد، اين امير عبيد اللَّه بن زياد است. پس از آن، وقتى به پشت سرش نگاه كرد، جز چند مرد نديد. وقتى او وارد قصر شد و مردم دانستند كه وى عبيد اللَّه بن زياد است. غم و اندوه فراوان بر دل‏هايشان نشست. عبيد اللَّه نيز از آنچه شنيده بود، به غيظ آمده بود و گفت: هان ! آنان را همان گونه كه فكر مى ‏كردم، مى ‏بينم. 📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۵۸ 📓الملهوف : چون صبح شد، ابن زياد برادرش عثمان بن زياد را جانشين خود [در بصره‏] كرد و به سرعت به سمت كوفه حركت نمود و چون نزديك كوفه رسيد. فرود آمد تا شب شود. آن گاه شب وارد شد. مردم گمان مى‏ كردند كه او حسين عليه السلام است و به خاطر آمدنش به همديگر بشارت مى ‏دادند و به او نزديك مى‏ شدند ؛ ولى چون دانستند او پسر زياد است. از اطرافش پراكنده شدند. عبيد اللَّه وارد قصر حكومتى شد و شب را سپرى كرد. صبح از قصر بيرون آمد و بر منبر رفت و سخنرانى كرد و آنان را بر نافرمانى از سلطان وعده كيفر داد و بر فرمان‏بردارى وعده احسان. 📚الملهوف : ص ۱۱۴ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ کربلا آنلاین🎙 ╭┅────────────┅╮ 🆔 @Karbala_online110 ╰┅────────────┅╯