کربلای من ...
کار از کار گذشته بود و مادر را از دست داده بودند. کف پای او را میبوسید،و با گریه میگفت: مادر، من پسرت حسین هستم! قبل از اینکه قلبم پاره شود و بمیرم، با من حرف بزن...💔 📚مقتلمُقرّم،ص۲۳۵-