روز امتحان فاینال زبان بود. از صبح زود رفته بودم کتابخونه. خر خونی میکردم تا ظهر اونجا بودم. سوار تاکسی شدم که برم کلاس ... همش لغات انگلیسی توی ذهنم رژه میرفتن میخواستم پیاده شم اومدم بگم ممنون پیاده میشم. مخم هنگید گفتم: thanks😁 راننده بیچاره شوکه شد نگام کرد که یهو زد به ماشین جلویی.... منم سریع کرایه دادم در رفتم... ┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄ @sotikodak