📝
ترجمه روایت:
مردی از اهل شام همیشه به پیش امام باقر علیه السلام رفت و آمد میکرد و محل ماندنش در مدینه بود و همیشه به مجلس امام باقر علیه السلام رفت و آمد کرده و میگفت: «ای محمد! آیا نمیبینی که همانا من مجلس تو را (از مخالفینت) پنهان میکنم به خاطر شرمی که نسبت به تو در من است؟ و (آیا نمیبینی که به کسی) نمیگویم که همانا در زمین احدی از شما اهل بیت برایم مبغوض تر نیست؟! و میدانم که همانا طاعت خدا و طاعت رسولش و طاعت امیرالمومنین (یعنی خلیفه) در بغض نسبت به شماست! ولی تو را مرد خوش بیانی میبینم که ادب و نیکی سخن به همراه توست. و رفت و آمدم به سوی تو فقط به خاطر نیکی ادب توست.»
و امام باقر علیه السلام همیشه به او میفرمود: «خیر است.» و میفرمود: «هیچ پنهان شدهای هرگز بر خدا پنهان نمیماند.»
پس دیری نگذشت که آن مرد شامی بیمار شد و دردش شدت گرفت.
پس وقتی که بیماریاش سنگین شد، دوستش را فراخواند و به او گفت: «هرگاه که تو میخواهی در لباس جنازه (=کفن) به من کمک کنی پس نزد محمد بن علی (=امام باقر) برو و او را با خبر کن که من کسی هستم که تو را به این کار امر کردم (یعنی به حضرت بگو که به ایشان وصیت کردم مرا کفن کند).»
پس وقتی که نیمه شب گذشت گمان بردند که او سرد شده و رویش پوششی (که روی مرده میاندازند) انداختند.
سپس وقتی که مردم صبح را آغاز کردند دوستش به سمت مسجد خارج شد. درست وقتی که امام باقر علیه السلام داشت نماز میخواند و (به حالت استحباب در تشهد) کج روی رانش نشسته بود و ایشان همیشه هرگاه نماز میخواند در همان محل نشستنش، تعقیبات میخواند.
دوستش به امام گفت: «همانا فلان شامی هلاک شد! ولی او از شما میخواست که بر او نماز بخوانی.»
پس امام باقر علیه السلام فرمود: «هرگز! همانا سرزمین شام سرزمین سرد است و سرزمین حجاز سرزمین گرم و گوشت آن (یعنی خاک این سرزمین) محکم است. (!؟) پس برو و بر دوست خود عجله نکن تا اینکه به نزد شما بیایم.»
سپس حضرت از مجلس خود برخواست و وضو گرفت. سپس بازگشت و دو رکعت نماز خواند. سپس دستش را رو به روی صورت خود گرفت (و گفت:) «هرچه خدا بخواهد» سپس سجده کنان فرود آمد تا اینکه آفتاب طلوع کرد.
سپس برخواست و به سوی منزل آن شامی رهسپار شد. پس بر او داخل شد و (از اهل خانه) او را خواست. پس جوابش را دادند. سپس حضرت، او را نشاند و جایش را محکم کرد و برایش سویق درخواست کرد پس او را (از سویق) نوشاند. و به خانواده اش فرمود: «با غذای سرد درونش را پر کرده و سینهاش را سرد کنید.»
سپس رفت و اندکی نگذشت تا اینکه آن شامی خوب شد. پس نزد امام باقر علیه السلام آمد و گفت: «به من جا بده.» پس حضرت برایش جا باز کرد (که بنشیند). سپس گفت: «شهادت میدهم که تو حجت خدا بر خلقش هستی و دری از خدا هستی که از آن در به سویش آیند. پس هرکس از سمت غیر تو (به سوی خدا) برود بیبهره شوَد و خسران ببینَد و به گمراهیِ دور، گمراه گردد.»
امام باقر علیه السلام به او فرمود: «چه چیزی برایت پیش آمد؟»
گفت: «شهادت میدهم که همانا من با روحم مشاهده کردم و با همین چشمم دیدم که ناگهان مُردم و ندا دهندهای ندا داد و در حالی که من پیشمان هم نبودم با گوشم آن را شنیدم که ندا میدهد: روحش را به او بازگردانید زیرا که محمد بن علی (=امام باقر) این را از ما خواسته است.»
پس امام باقر علیه السلام به او فرمود: «آیا نمیدانی که همانا خداوند بندهای را دوست دارد ولی از عملش به خشم میآید و از بندهای به خشم آید ولی عملش را دوست میدارد؟»
سپس آن مرد شامی بعد از آن از اصحاب امام باقر علیه السلام شد.
✍🏻بیان:
✓این شخص به خاطر بغض و کینهاش نسبت به اهل بیت علیهم السلام مبغوض خدا بود اما عملش مورد پسند خدا بود که مجلس امام را لو نمیداد و از ایشان کسب علم میکرد و حتی وصیت کرده بود که امام به او نماز بخواند.
✓نکته مهم این است که محال است کسی عالم پس از مرگ را ببیند اما خبری از امام معصوم و ولایتش ندهد چرا که امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «هر کس بمیرد مرا میبیند» و محال است کسی بمیرد ولی بدون اذن امام زمان خود به دنیا بازگردد. پس هرکس که از عالم پس از مرگ خود خبر میدهد اما حرفی از ائمه علیهم السلام و ولایتشان نمیزند قطعاً مشکوک است.
#متعلم_باشید
🌏☞→
@KhanevadehMontazeran ❄️
᪥ ⃟●═════᪥᪥᪥●⃟ ᪥ ⃟●᪥᪥᪥════●⃟᪥
التماس دعای فرج 🤝.