«من چه گویم درباره کسی که به وصف در نمی آید، نه تنها لایوصَف بود، بلکه لایدرَک و لایوصَف بود ... لذا در نوشتهجات حقیر نامی از او به چشم نمی خورد ... چرا؟ ... برای اینکه ... او شاهباز بلند پروازی است که هر چه طایر فکر و اندیشه اوج بگیرد و بخواهد وی را دریابد، می بیند او برتر و عالی تر ... است.»
«او مردی بود كه از جزئیّت به كلّیّت رسیده بود. دیگر نظری به كثرات نداشت، بلكه محیط و مُهَیمِن و مسیطر بر كثرات بود. در تمام عمر از ایشان سخنی از روی مجامله و مصلحتاندیشی و تعارفات معموله مرسومه متداوله، و یا در مقام جواب از لحاظ فروتنی، خودشكستنیهای متعارف كه مطابق با واقع نیست ابداً در او موجود نبود.
جمله و كلمهای را از باب تواضع و سرشكستگی أدا ننمود؛ چرا كه طبق حال و مقام وی اینها همه مَجاز و خلاف واقع بود. او در مقامی نبود كه محتاج باشد با این جملات صدقاً و یا از روی مصالح عامّه بدان گویا گردد.
او یك بنده خدا به تمام معنی الكلمه بود. بنابراین هرچه در این باره پیجوئی كند و بخواهد و بطلبد، غلط است؛ چون خود در مقامی ارجمندتر، و افقی وسیعتر، و قلّهای بالاتر قرار دارد؛ و بر تمام كائنات و مخلوقات حضرت حقّ متعال از آن نظر مینگرد. او برخود و بر غیر خود از آن مقام منیع شاهد و ناظر است.»