💠 زنی که با تبر یک نفر را کشت، یک نفر را اسیر کرد و یک نفر را فراری داد ⏳ سال 59 بود. عراقی‌ها از مرزهای ایران رد شده‌ و شهر گیلانغرب خالی از سکنه شده بود. خانمی که ساعاتی پیش 8نفر از بستگانش جلوی چشمش شهید شده بودند با پدرش به روستا آمده تا کمی آذوقه بردارد و برگردد به کوه‌های اطراف. اما با سه عراقی برخورد می‌کند. 🔸پایان این ماجرا، یک جسد عراقی است و یک اسیر عراقی و یک عراقی که فرار کرده و زنی که تمام این کارها را با یک «تبر» انجام داده است و حالا دارد سرباز عراقی و تمام تجهیزات همراهش را تحویل پاسداران انقلاب می‌دهد. 💠 «فرنگیس حیدرپور» نماد زن شجاع ایرانی ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️ ➖خاطره ملاقات فرنگیس با رهبر ▫️رهیر انقلاب چند سال پیش در سفر به گیلانغرب، با برخی بازماندگان جنگ ملاقات داشتند. ایشان ابتدا با خانواده‌های شهید کشوری، شهید شیرودی و شهید پیچک صحبت کرد و بعد همراه با همراهان به طرف من آمد. ▫️ سلام. ـ سلام رهبرم. ▫️ ایشان چه کسی هستند؟ 🔸سردار عظیمی گفت: «فرنگیس حیدرپور! شیرزن گیلان‌غرب که با تبر یکی از عراقی‌ها را کشت و سرباز عراقی دیگری را اسیر کرد.» رهبر با حرف‌های سردار عظیمی تکرار کرد و گفت: ▫️«بله همان که سرباز عراقی را کشت و دیگری را اسیر کرد. احسنت!» آب دهانم را قورت دادم و گفتم: ـ «خوشحالم رهبرم که به گیلان‌غرب آمدی. قدم روی چشم ما گذاشتی. شهرمان را نورباران کردی.» لبخند زد و گفت: ▫️«چطور این کار را انجام دادی؟ وقتی سرباز عراقی را کشتی نترسیدی؟» ـ گفتم: «با تبر توی سرش زدم. نه نترسیدم.» ▫️خندید و گفت: «مرحبا! احسنت! زنده باشی.» منتظر ماند تا اگر حرفی هست بگویم. با خودم گفتم دردها و رنج‌های من اگرچه زیاد هستند، اما بگذار درد مردمم را بگویم. انگار بچه‌ای بودم که دلش می‌خواست همه غصه‌هایش را به بزرگ‌ترش بگوید. انگار تمام تنم زخمی بود و حرف‌های ایشان مرهمی و تسکينی بود بر دردهایم. 📖 منبع: کتاب فرنگیس(نوشته مهناز فتاحی انتشارات سوره مهر) ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄