🌟💐🌟💐🌟💐
💐🌟💐🌟💐
🌟💐🌟💐
💐🌟💐
🌟💐
💐
💐قسمت چهل و نهم 🌟
🔱داستانهاى_هزار_و_يك_شب_دربار
🔰خاطرات_پروين_غفارى
🔱باز هم شب بعد محمدرضا با دادن نشانی دقیق محل نشستن من در سینما و صحبت با آن مرد بنای فحاشی و دعوا را گذاشت.
⚜ یقین کردم که اشرف قصد دارد با دامن زدن به حسادت برادرش مرا از چشم او بیندازد و چنین نیز شد و سرانجام شاه باور کرد که من به او خیانت می کنم و در شب هایی که با او نیستم با دیگران سر می کنم .
🔱اینگونه شد که زمینه اختلاف و درگیری من با محمدرضا پیش آمد. واقعیت این بود که من دیگر دوستان فراوانی پیدا کرده بودم و مردانی بودند که برای مصاحبت با من در بزم های شبانه حاضر می شدند.💃
⚜ اخبار این جلسات به شاه می رسید و رنجش میداد .من نیز مست از ستایش مردان حریص و هوس باز باورم شده بود که زیباترین زن پایتخت هستم و عشاق سینه چاک فراوانی دارم .شاید آوازه زیبایی من آتش دشمنی اشرف را تیز می کرد
⚜ باز هم آفت طاووس آمد پر او🦚
ادامه دارد....
✍
#امينه
📔برگرفته از كتاب تا سياهى در دام شاه
🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐
💐🌟
@Kharej_iran 💐🌟
🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐
💐
🌟💐
💐🌟💐
🌟💐🌟💐
💐🌟💐🌟💐
🌟💐🌟💐🌟💐