🌟💐🌟💐🌟💐
💐🌟💐🌟💐
🌟💐🌟💐
💐🌟💐
🌟💐
💐
💐قسمت پنجاه و پنجم 🌟
🔱داستانهاى_هزار_و_يك_شب_دربار
🔰خاطرات_پروين_غفارى
🔱از وحشتی که بر جان ایادى افتاده بود خندهام گرفت .دست او را در دستم گرفتم و گفتم:
_ آقای دکتر، دوستی من و شاه به روزهای پایانی خود نزدیک میشود من میخواهم شما حامی ام باشید .من هم برای شما احترام قائلم. گه گاهی می توانید به سراغ من بیایيد و گیلاسی با هم بنوشیم .🥂
⚜ایادى دیگر بار برای دستانم بوسه زد و شتابان از اتاق خارج شد. آیا کارم درست بود که اورا شیدایی خود کردم⁉️
من باید به فکر روزهای آینده هم باشم😈
🔱شاه با من قهر کرده است .اکنون دو ماهی می شود که نه تلفنی و نه حضوری با او نبودم .من هم برای اینکه او را اذیت کنم هیچ تلاشی برای تماس با اون نكردم. شب هایم را در کنار دوستانم سپری می کنم. مجالس شبانه ما تمامی ندارد. تا سپیده صبح بانک نوشانوش بلند است. بساط تریاک و قمار نیز برقرار است .من هم شمعی این محفل هستم.🕺💃
⚜هیچکس از ماجرای اختلاف من و محمدرضا خبری ندارد ،به خاطر همين من در این محافل از احترام فراوانی برخوردار هستنم. در شهر شهرت زیبایی من پیچیده است. مردان همه در بوسیدن تنم بر یکدیگر سبقت می گیرند .
🔱پدر و دو خواهر و برادرم ایرج به کلی من و مادرم را فراموش کردند. ما هم بى آنان خوشیم و در منجلابی که خودمان پدید آورده ایم غوطه میخوریم
⚜مثل جغد شدهام روزها را میخوابم و شب ها در پی شکار می روم .🦉
🔱می دانم که اخبار این هرزگیهای من به گوش شاه می رسد .خوشحالم او با شنیدن این اخبار که یقیناً با آب و تاب بیشتری برایش تعريف می شود رنج می برد .😡🤴
⚜اخیراً معروفیت نام و زیبایم به خصوص گیسوان طلایی ام باعث دردسر جدیدی شده است. شنیدم که بعضی زنان با جعل عنوان من از بعضی مردان ثروتمند اخاذی کردند. این مردان هوس باز نیز به کاهدان زده و فکر کردن این معشوقه شاه چقدر سهلالوصول است .👩
🔱به دایي ام خبر داده بودند که پروین خواهرزاده ات در یک بار کار می کند و در آنجا با نرخ پایینی خود را عرضه میکند. با این که من با داییم هیچ ارتباطی ندارم از سر تعصب با شنیدن این خبر به بار می رود و از متصدی بار سراغ پروین غفاری را می گیرد. زنی با هیکل گنده و سینه پهن و ابروهای فراخ و موهای زرد را نشان می دهد.👩🦰
⚜دایی هم به سوی او رفته و با ادب تمام می پرسد:
_ شما خانم پروین غفاری هستید⁉️ زن بخت برگشته پاسخ مثبت می دهد با شنیدن این پاسخ دایى ام با مشت محکمی به دهان او می کوبد و زن بر روی زمین میافتد و بار به هم میریزد.
🔱 آن زن پس از اینکه به هوش آمد انکار میکند که خود را غفاری معرفی می کرده است او میگوید :
_من گفتم پری قفقاز هستم نه غفاری....
ادامه دارد....
✍
#امينه
📔برگرفته از كتاب تا سياهى در دام شاه
🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐
💐🌟
@Kharej_iran 💐🌟
🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐
💐
🌟💐
💐🌟💐
🌟💐🌟💐
💐🌟💐🌟💐
🌟💐🌟💐🌟💐