روزهاست که حرف زده ایم.سالهاست که پادکست وار برای این و آن بالای ممبر رفته ایم.به گمانم اگر زندگیمان را وارسی کنیم سردبیر ادبی مجله ی طمطراق خودمان بوده ایم. همه مان حداقل یکبار هم که شده خودمان را جدا کرده ایم‌.از آدم ها،خیابان ها و جمع ها.از «این و آن». این و آنی که از اتوبوس و مترو گرفته تا مغازه و خانه همه آنهایی بوده اند که دور از مایند.آنهایی که با نبودنشان جور فهم قرار قضیه را توسط ما را به دوش کشیده اند.آنهایی که موقع خواندن کتاب اسم کتاب را به رخ چشم های خسته شان کشیدیم.آنهایی که موقع رسیدن به ایستگاهشان با اکراه از جلو کنار می‌رفتیم و «ببخشید_خواهش میکنم» را به عنوان دیالوگی نه چندان جذاب اما ضروری روانه قدم هایشان کردیم.راه ها،اتوبوس ها و ایستگاه ها و ما.نمیدانم گفتن ما چیست؟نمیدانم این بار هم جور این وجه از این سخن را جامعه شناس ها به دوش بکشند یا روانکاو ها و حتی آنها.آنهایی که در کوچه ی شب،در اتوبوس بی آر تی اصفهان و یا در خانواده با منند.کاش روزی بیاید که جور حرف هایم را خودم بکشم.بار امانتی که زمین و آسمان تحمل آن را نداشته اند را «من» به دوش بکشم.و ای وای! ضمیر ها دارند نفسم را میبرند.نفس «من» را https://eitaa.com/Khatetireh