...
روز اول آتشبس از خانم آلا پرسیدم: کجا سکونت دارید؟
_ جنوب غزه... رفح... وسط و شمال غزه خراب شده... جنوب هم خیلی خراب ولی بهتره...
_ آیندهتون چی میشه؟
_ کسی نمیدونه... حالا ما منتظر هستیم که جنگ تمام بشه تا به وسط غزه برگردیم... خونه نداریم... به دنبال چادر میگردم و در محل خانه ویرانشدهام برپا میکنم و در آن زندگی میکنم...
_در رفح، داخل اردوگاه هستید یا خانه مردم؟
_ من در مدرسهای برای افراد آواره زندگی میکنم... خانهای برای اجاره نیست... پول هم نداریم...
بعد از آتشبس که موشکها سمت رفح هم رفت دلشورهام بیشتر شد.
هر روز پیام میدادم. ایشان هم خیلی کوتاه جواب میداد.
فقط مینوشتم: سلام!
به این امید که تیک دوم بخورد و زود آبی شود. مینوشت: "علیکمالسلام... زندهایم... حسبیالله و نعمالوکیل..."
همین!
از دوشنبه هرچه پیام دادم تیک آبی خورد ولی جوابی نرسید. نیازی هم نبود. خوشحال بودم که یعنی هنوز زندهاند.
و الان که دو روز است کنار سلامِ من تیک دوم نمیخورد!
و منی که هی خودم را دلداری میدهم حتما نتشان قطع شده!
شاید؛ این روایت ادامه دارد...
🔴این آخرین خبریه که ما از زبان نویسندهی کتاب، درمورد خانم آلاء و پسرشون داریم.
_برای همهی مردم مظلوم غزه دعا کنیم🙏🏻🌻
#تاوان_عاشقی
#غزه
→
https://eitaa.com/leageketab_ir