یه دردی هست که شبا سراغ آدم میاد. روزا خبری ازش نیست. حس خلاء و تنهایی و دلتنگی... این حسی که به مبداء و جایی که بهش تعلق داریم، هست. در واقع چون ما ذاتا روحمون متعلق به این دنیا نیست خیلی وقتا بال بال میزنه برای رفتن. وقتایی که دلت بشدت می‌گیره، حس می‌کنی قفسه سینه ات سنگین شده. حس می‌کنی تمام غم های دنیا رو سرت آوار شده، دقیقا همون زمان روحت داره بال بال می‌زنه برای رفتن به سمت مسکن خودش! و شب اوج همین حس و حاله! خلاصه که هرچی ترواشات خاص هست از دل «شب» نشأت گرفته. برای همینه که شاعران و نویسندگان شب ها مجنون تر می‌شوند. @khoodneviss