مادر امروز روز توست ، مادر امروز تمام گُل های عالم در مقابل گُل روی تو  ، چه بی رنگ و بی بویند.   امروز ، هیچ گلی پیام و حرفی در وجودش نیست ، نه میخک معنای دوست داشتن دارد و نه شقایق معنای عاشقی درگل داوودی می شود از صدای لالایی تو لذت برد و در گل نسترن می شود مادریت را بر تمام عشق ها برتری داد.   مادر دلم می خواست نقاش بودم ، زمین را می کشیدم ، دریا را می کشیدم ، ستاره ها ، مهتاب را و خورشید را و آنوقت به همه آنها رنگ عشق و رنگ مادری می زدم.  مادر من هم مثل بسیار بی مادران عالم ، مادر ندارم ، ولی در نیمه هر ماه ، به هلال کامل ماه نگاه می کنم و خورشید وجودت را حس می کنم  بارش باران مهربانی هایت را ، در زلالی چشمه ساران اشک هایت را ، در تردی برگ های شمعدانی دلواپسی و دل نازکی هایت را ، در صدای آبشار و امواج دریا لالایی هایت را می بینم و می شنوم و آرام می گیرم.   مادر از آن روز که تو رفتی ، در فرهنگ لغات من ، عقده و زندگی معنای دیگر یافت ، عقده یعنی بی مادری و زندگی یعنی مادری   مادر ! من مادر ندارم  ، ولی به اندازه تمام روزهای بی مادریم  ، روز مادر را حس می کنم ، شاید بیش از آنان که مادر دارند.   آنان که مادر دارند ، شاید قدر مادری را به اندازه بی مادران ندانند ، پس من امروز به عشق تمام مادرداران عالم ، عاشقی می کنم  و هر آنکه گلی در دست دارد ، هر آنکه خنده ای بر لب دارد ، هر آنکه امیدی در قلب دارد ، دوست دارم.   مادر من امروز در پهنای قلب تو، مهربانی ها را می بینم  و آنها را دوست دارم، مادر من امروز، روزت را می بینم  و با سرکوب عقده های بی مادریم ، همراه با آنانکه گل بدست ، خنده به لب به سوی تو می آیند ، بغض در گلو ، اشک در حدقه ، لرزش در گفته ، باز هم می گویم : مادر روزت مبارک.   آسمانی