رفت و من ماندم و این طبع روان و غزلم بعد از او در دل اشعار که من در به درم حال من مانده‌ام و شعر و غزل‌های خودم سالها گشته که از یار خودم بی‌خبرم! من و او ما شده بودیم ولی او که نماند بعد از او یکه و تنهایَم و بی همسفرم! همچو مجنون شده‌ام، رفته و من مشهورم صاحب سبک شدم، رفته و صاحب نظرم! جز خیالات وصالش به چه دلخوش بشوم؟ جز خیال نگه‌اش نیست به قرآن به سرم! ✍🏻