بودنت بودن جان است ،خودت میدانی نفس و تاب و توان است،خودت میدانی بروی چون زبرم .جان ز تنم رفته ببین رفتنت رفتن جان است ، خودت میدانی چومسیحایی و من تشنه ی انفاس توام نفست روح جوان است ،خودت میدانی چوهزاری که زند نغمه به عشق گل سرخ تو صدایت ضربان است . خودت میدانی با تو دل شادم و از هر چه غم و درد بری بی‌تودل‌، گیرو‌ دمان است،خودت میدانی همه احساس منی ، در همه ابیات غزل نام تو ورد زبان است ، خودت میدانی