🌱📖🍒 کاش دورانمان کمی عقب تر بود ... مثلا یک قرن ... ! من چادرِ گلدار سرَم میکردم ... و تو با چند نانِ سنگکِ تازه ، سرِ کوچه می ایستادی تا من از کنارت رد شوم و تو با تمامِ جسارتت به من نانِ داغ تعارف کنی ... من نگاهم را نجیبانه می دزدیدم ... و تو ... عاشق تر می شدی ... . به این منِ دست نیافتنی ... مالِ آن دوران اگر بودیم ؛ برای دلبری از تو ، آبگوشت های جانانه روی اجاق ، بار می گذاشتم ... که بویِ دلبرانه اش تا خانه‌ی شما برسد و تو بیشتر از همیشه عاشقم شوی ... تا مادرت باز هم از نجابت و خانمیِ دخترِ چادر گلی بگوید و تو قند در دلت آب شود ، و از شرم و وَقارت ، سرخ و سفید شوی و سرت را پایین بیندازی ... مالِ آن دوران اگر بودیم ؛ تو برای یک لحظه دیدنم ، با تمامِ جهان می جنگیدی ... ! چقدر حیف که مالِ آن دوران نیستیم ... مال آن دوران اگر بودیم ؛ کوچه ها پر می شد از مردانی که دلشان می تَپید به خانه برگردند ، و زنانی که تمامِ کوچه را برای آمدنِ مرد عاشقشان آب و جارو می کردند ... ✍ @Loveyouh