درست فاصلهای چند تا محرم بود
قطار آمد و بارَش بساط ماتم بود
قطار آمد و آتش برایمان آورد
هزار شعله، نه! انگار كن جهنم بود
نگاه كرد به آتشنشان و زوزه كشيد
بساط حيله هم از هر طرف فراهم بود
كسی برای تهمتن نگفته بود از چاه
ميان معركه تنها شغاد محرم بود
به پيشواز برادر به حيله میآمد
هزار چهره، نه! اهريمن مجسم بود
خيانت از در و ديوار رو نشان میداد
درست جنگ ميان شغاد و رستم بود
صليب داغ تو تنها نصيب من شد، مرد
فقط همين به خدا سهم من و مريم بود
به حال «زينب»ات ای كاش رحم میكردند
كسی كه دست تو بر زخمهاش مرهم بود
تمام قامت سبزت نصيب آتش شد
نه! عادلانه نبود اين، نه! سهم ما هم بود
هلا دلاور آتشنشان من برخيز
كه پنجههای تو فولاد بود محكم بود
شكست پشت غزلهای عاشقانهی من
كه درد داغ تو سنگينتر از دو عالم بود
شبيه قامت مردانهات هميشهی من
ميان طايفهی ما نبود يا كم بود.
#خدابخش_صفادل
°•♥️•°
∩_∩
(„• ֊ •„)♥️
@Loveyoub♥
━━∪∪━━
🌹🌹🌹