🍎🍎🍎
حتما" مرور کنید.
🔴باد آهسته قدم بر میداشت!(۱)
✍حسین شریعتمداری
۱- میگفتند علی(ع) سختگیر است و راست میگفتند! علی سختگیربود. اما این، فقط نیمی از واقعیت بود و این سکه روی دیگری هم داشت که ناگفته میگذاشتند. علی به چه کسانی سخت میگرفت؟! آن کودک یتیم را که بر پشت خود مینشاند و به دست و زانو راه میرفت تا غم بیپدری از دل او بزداید.
وقتی میشنید که حرامیان، خلخال از پای آن دخترک غیرمسلمان ربودهاند، چهره به آتش سوزان تنور نزدیک میکرد و میفرمود؛ اگر کسی از این غصه بمیرد بر او ملامتی نیست. شب هنگام کیسه نان و خرما به دوش میکشید و پنهان از چشم این و آن در کوچههای تاریک میخزید تا هیچ تهیدستی سر گرسنه بر بالین نگذارد. برای آنکه شناخته نشود و عرق شرم بر پیشانی مستمندان ننشیند، چهره مبارک به دستار میپوشاند...
باد، هم به اشاره علی آهسته قدم برمیداشت تا مبادا خواب کودکی آشفته شود و...
جرج جرداق نویسنده مسیحی کتاب «صوت العداله الانسانیه»، مینویسد؛ این همه که از فضایل و مردمدوستی علی(ع) آمده است- و همین اندازه نیز بیرون از اندازه و شمار است- فقط اندکی از بسیارها و قطرهای از اقیانوس بیکران علی است. جرداق در توضیح این نظر خود به واقعیت تلخی اشاره کرده و میگوید؛ بسیاری از فضیلتهای علی(ع) را دشمنانش به کینه و دوستانش به تقیه، ناگفته گذاشته و گذشتهاند.
۲- در نخستین روزهای بعد از خلافت ظاهری، تعدادی از خواص آلوده به چرب و شیرین دنیا، شب هنگام به دیدارش رفتند و زبان به ملامت گشودند که چرا بیتالمال را به تساوی تقسیم میکند؟! و به اشراف و خواص، سهم بیشتری نمیدهد؟! و حضرت خروشیده و گفته بود؛ آیا از من میخواهید با ستم کردن در حق مردمی که بر آنها حکومت دارم، در پی پیروزی باشم؟ به خدا سوگند هرگز دست به این ظلم نمیآلایم. اگر این اموال متعلق به خود من هم بود، همه را یکسان در میان مردم تقسیم میکردم، چه رسد به آنکه، این اموال، مال خدا و بیتالمال است و...
علی سختگیر بود، اما نه با مردم، بلکه از یکسو با کارگزاران حکومت که وظیفه آنان را خدمت به خلق خدا میدانست و میفرمود؛ آنها، یا برادران شما هستند در دین و یا در خلقت با شما برابرند.
و از دیگر سو به خواصآلوده، صاحبان ثروتهای نامشروع، زورگویان و همه کسانی که از این قماش بودند، سخت میگرفت.
همین طیف از آلودگان و زیادهخواهان بودند که از سختگیری مولای مظلوم ما به هراس افتاده بودند و اضطراب خود از عدالت علی را به حساب نگرانی مردم! مینوشتند. دقیقاً مثل همین روزها...
۳- اینجا آوردگاه صفین است. روز نهم صفر سال ۳۷ هجری. دیشب نبرد سختی درگرفته است و دقایقی بعد از غروب آفتاب، اگرچه «عمار» ۹۳ساله و یار باوفای پیامبر و علی به شهادت رسیده ولی سپاهیان معاویه با تحمل شکستی سنگین رو به هزیمت نهادهاند و تمام دیشب را، از بیم حمله امروز در اضطراب به سر بردهاند تا آنجا که نالههای برخاسته از وحشت آنان به زوزه سگان شبیه بود و از این روی، آن شب را «لیلهًْ الهریر» -شب زوزهسگها- نامیدهاند.
امروز اما، نبرد از ساعتی پیش آغاز شده بود و مالکاشتر، سپهسالار سپاه علی(ع) دل قشون شام را شکافته و به خیمه سیاه معاویه -شبیه کاخ سفید امروز- نزدیک شده بود. اما سپاهیان معاویه به حیله عمروعاص قرآنها را بر نیزه کرده و علی(ع) در پی این ترفند که در میان شماری از کمشعوران تردید افکنده بود، مالک را فرا خوانده بود... «مالک رهاکن آن سوی میدان را و بازگرد... کاین سو، پُر از معاویههای مکرّر است!»!...
مالک به دلشوره افتاده است... بیمناک آینده اسلام است ... و حق دارد!
ادامه دارد.