. . اولین مکالمه من دیشب با یکی از دوستانم... . . +از پدر زنت چه خبر خوبه !؟ . -گرفتی ما رو !؟ ـ خبر نداری !؟ نه! ـ زدنش شهید شده... . +من مچاله شدم؛ سوختم . +راستی خونه های شما رو که نزدن +با خنده موبایلش رو در آورد رفت تو گالری؛ آتیش و دود بلند بود صدای خودش بلند بود در فیلم یازهرا؛ یا حسین ؛ لا اله الا الله چه آتیشی بلند بود چه دودی بود صحرای محشر بود... . -بعد فیلم بعدی رو نشون داد اینم خونه پدر زنم که با موشک زدند وقت نکرد از خونه بیاد بیرون شهید شد... . در کمتر از یک ساعت تمام زندگی اش رفت پدر زنش شهید زندگی خانواده همسرش هم نابود شد اما خودش در حرم سیده زینب مشغول رسیدگی به آواره هاست... . به من حق بدین کم بیارم نکشم؛ دائما ذهنم ناخودآگاه سرچ می‌کند خودم را من چه هزینه ای دادم... . ناخودآگاه اشکم جاری میشود.... . آه ثُمَ آه ثُمَ آه...... . 💌 از دیار آفتاب 🔆 . https://eitaa.com/mjavadzare_313