❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
📚 کتاب #نامیرا (قسمت هفتم) نعمان امیر کوفه در تالار بزرگ قصر، قدم می‌زد و از بیعت گروه زیادی از مرد
📚 کتاب (قسمت هشتم) جماعت در حیاط خانه ی مختار جمع بودند. نیز کنار مسلم ایستاده بود. مسلم نامه ی امام را باز کرد و گفت این پاسخی است که مولایم حسین بن علی به نامه های شما داده است.» به نام خداوند بخشنده ی مهربان. از حسین بن علی به جمع مؤمنان و مسلمانان. اما بعد؛ هانی و سعید نامه‌های شما را نزد من آوردند. آنچه را نوشته بودید، دانستم و درخواست شما را دریافتم. سخن بیشترتان این است که امام نداریم؛ و از من می خواهید به سوی شما بیایم گروهی به گریه افتادند و گروهی دیگر که با تأیید سر تکان دادند. مسلم ادامه‌ی نامه را خواند شاید به سبب ما، خداوند شما را به راه حق هدایت کند. اینک برادر و پسر عمو و معتمد اهل خاندانم را به سوی شما فرستادم تا از اوضاع شما به من بنویسد. اگر برای من بنویسد که رأی جماعت اهل فضل و خرد، چنان است که فرستادگان به من گفته اند و در نامه هایتان خوانده ام، به زودی نزد شما خواهم آمد. ان‌شاء الله گریه جماعت بیشتر شد و گروهی یک صدا فریاد زدند: ان‌شاء الله مسلم خواندن نامه را ادامه داد: به جان خودم سوگند که امامت و رهبری مردم را کسی نمی تواند عهده دار شود، مگر آن که به کتاب خدا حکم کند، عدل و داد به پا دارد، تنها حقیقت را اجرا کند و همه ی وجود خویش را در گرو رضا و خشنودی خداوند بداند. والسلام! حسین بن علی بن ابیطالب مسلم نامه را بست. گریه‌ی جماعت اوج گرفت. مسلم بن عقیل به داخل خانه رفت‌. ابوثمامه افسار اسبش را به یکی از غلامان داد و وارد خانه شد. مسلم بن عقیل، هانی، عمرو، شبث و مختار در حال گفتگو بودند. ابوثمامه گفت: سلام به مسلم بن عقیل و مردان بزرگ کوفه. سپس در مقابل مسلم به زانو نشست و چند کیسه پول از لیفه بیرون کشید و جلو مسلم گذاشت و گفت: کاری که جز برای رضای مولایم حسین و جدش رسول خدا انجام دهم، همه بر باد است. اینها هدایایی است که شیعیان مولایم داده اند تا مسلم هر جا که صلاح می داند، خرج کند.» مسلم گفت: «آنها را نزد خود نگه دار! که کوفیان برای یاری حسین بن علی، بیش از هر چیز به اسب و شمشیر و زره نیاز دارند. ربیع گفت: «در بنی کلب نیز بشیر آهنگر شمشیرهای آبدیده می سازد.» مسلم دست بر شانه ربيع گذاشت و گفت: او جوان مشتاقی است از قبیله بنی کلب که شامیان پدرش را به جرم دوستی علی بن ابی طالب کشته اند. او به زودی داماد عمرو بن حجاج می شود.» ابو ثمامه گفت: «خدا به او و عمروبن حجاج خير دهد! مسلم گفت: «با او به بنی کلب برو و اگر بشير آهنگر را مطمئن یافتی، سفارش شمشیر و زره بده و شیخ بنی کلب را نیز از نامه حسین بن علی آگاه کن!» عمرو گفت: من پیشتر او و را به یاری مسلم بن عقیل فرا خوانده ام.» مسلم گفت: «عبدالله بن عمير ؟!» «او از حسین بن علی چه می گوید؟ عمرو گفت: «عبدالله، حسین و پدرش را گرامی می‌دارد ولی خروج بر خلیفه را برنمی‌تابد. می گوید این ها کینه های کهنه ای است که جز پراکنده کردن مسلمانان و حریص کردن مشرکان برای جنگ با مسلمانان، نتیجه ی دیگری ندارد.» مسلم رو به ابو ثمامه کرد. گفت: با عبدالله بن عمیر نیز صحبت کن و از قصد حسین بن علی بگو که چرا با یزید بیعت نکرد و چرا قصد کوفه دارد! آن گونه که می گویید، او روی مرز باطل ایستاده؛ و من آرزو می کنم خداوند او را به راه حقیقت هدایت کند!» ابوثمامه پیام مسلم را به عبدالله بن عمیر رساند ولی عبدالله قبول دعوت نکرد و گفت: سلام مرا به مسلم برسان و بگو عبدالله گفت که از خدا بترس و بیشتر از این مخواه که مسلمانان پراکنده شوند. کوفیان عادت کرده اند که هر روز خلیفه ی خود را مانند پیراهن تن شان عوض کنند. آنها دین خدا را هم برای دنیای خویش می خواهند؛ و اکنون نیز می‌خواهند، حسین بن علی را که در تقوی و دانش همتا ندارد، به کارهای پست و حقیر دنیا بکشانند. در حالی که جدش میان دنیا و آخرت، آخرت را برگزیده اما من هرگز بیعت نخواهم شکست و به خدا پناه می برم که بخواهم با شمشیر اسلام، راه شرک را باز کنم قوم بنی کلب که فضای کوفه را به شدت به نفع مسلم می‌دیدند و از اینکه مسلم پیکی به سوی حسین‌بن‌علی فرستاده و از او خواسته که هر چه زودتر به سمت کوفه حرکت کنند، پیروزی حسین را قطعی می‌دانستند با مسلم بیعت کردند(بدون عبدالله بن عمیر) ادامه دارد... 🏴࿐🖤࿐🏴࿐🖤࿐🏴࿐ 🆔 @MF_khanevadeh 🏴࿐🖤࿐🏴࿐🖤࿐🏴࿐ ‌‌╲\ ╭``┓ ‌ ╭``◼️``╯ ┗``╯ \╲‌