#رمان_هفت_شهر_عشق
#قسمت_پنجاه_و_شش
دریای عطش:
امروز پنجشنبه دوّم محرّم است و آفتاب سوزان صحرا بر همه جا می تابد. سربازان حرّ خسته شده اند و اصرار می کنند تا فرمانده آنها امام را دستگیر کند و نزد ابن زیاد ببرد.
حرّ با امام سخن می گوید و از آن حضرت می خواهد تا همراه او نزد ابن زیاد برود، ولی امام قبول نمی کند.
بعضی از سربازان حرّ به او می گویند:《دستور جنگ را بدهید》. ولی حرّ آنها را به یاد پیمانی که با امام حسین 'علیه السلام' بسته است، می اندازد و می گوید:《من پیمان خود را نمی شکنم》.
آنجا را نگاه کن! اسب سواری، شتابان به این سو می آید. او نزدیک می شود و می گوید که نامه ای از ابن زیاد برای حرّ آورده است. همه منتظرند. حالا دیگر از این سرگردانی نجات پیدا می کنند. حرّ نامه را می گشاید:《از ابن زیاد به حرّ، فرمانده سپاه کوفه: زمانی که این نامه به دست تو رسید سخت گیری بر حسین و یارانش را آغاز کن. حسین را در بیابانی خشک و بی آب گرفتار ساز، تا جایی که هیچ پناهگاه و سنگری نداشته باشد》.
او نامه را نزد امام می آورد و آن را می خواند و می گوید:《باید اینجا فرود آیید》. اینجا بیابانی خشک و بی آب است و صحرایی است صاف، مثل کف دست.
صدای گریه بچّه ها به گوش می رسد. ترس و وحشت، در دل کودکان نشسته است. به راستی، آیا این رسم مهمان نوازی است؟
امام نگاهی به بچّه ها می اندازد. نمی دانم چه می شود که دل دریایی امام، منقلب شده و اشک در چشمان او حلقه می زند.
آن حضرت به آسمان نگاهی می کند و به خدای خود عرض می نماید:《بار خدایا! ما خاندان پیامبر تو هستیم که از شهر جدّ خویش آواره گشته ایم و اسیر ظلم و ستم بنی امیّه شده ایم. بار خدایا! ما را در مقابل دشمنانمان یاری فرما》.
امام به حرّ می فرماید:《پس بگذار در سرزمین نینوا فرود آییم》. گویا ما فاصله ای تا منزلگاه نینوا نداریم. امام دوست دارد در آنجا منزل کند، امّا حرّ قبول نمی کند و می گوید:《من نمی توانم اجازه این کار را بدهم. ابن زیاد برای من جاسوس گذاشته است باید به گفته او عمل کنم》. امام به حرّ می گوید:
《ما می خواهیم کمی جلوتر برویم》.
حرّ با خود فکر می کند که ابن زیاد دستور داده که من حسین 'علیه السلام' را در صحرای خشک و بی آب فرود آورم. حال چه فرق می کند که حسین 'علیه السلام' اینجا فرود آید یا قدری جلوتر.
🖤شبتون فاطمی التماس دعا 🤲
💞کانال مرکز فرهنگی خانواده آ.شرقی
🌐
http://shamiim.ir
════༻💓༺════
💞
@MF_khanevadeh