ادامه بخش دوم از فصل ششم: در کتاب مذکور از احمدبن هودة او از ابی هراسۀ باهلی او از ابراهیم بن اسحق نهاوندی او از عبدالله جمار انصاری او ازباح مزنی او از حرث حصیر او از بنانه او از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است،که آن حضرت فرمود که:«شما مانند زنبور عسل باشید در میان مرغان، هیچ نیست مگر این که زنبور را ضعیف و حقیر می شمارد؛ اگر آنها بدانند که در شکم زنبور چگونه برکت هست هرآینه آن را ضعیف نمی شمارند. با خلایق با زبانها و بدنهای خود خلطه و آشنایی بکنید لیکن با دلها و کردارها از ایشان دوری بورزید.سوگند یاد می کنم به آن خدائیکه روح من در قبضۀ قدرت اوست، هرآینه چیزی را که دوست می دارند یعنی ظهور صاحب این امر را نخواهید دید تا وقتیکه بعضی از شما برروی بعضی از شما تف بیندازد و بعضی هم بعض دیگر را کذّاب و دروغگو بنامد و تا وقتیکه از شما (یا این گونه فرمود:) از شیعۀ من باقی نماند به قدر سرمه در چشم و نمک در طعام؛ یعنی همه از دین برگردند و در سر اعتقاد خود باقی نمی ماند مگر قدر قلیلی و مثلی در این باب برای شما می گویم و آن اینست که مردی قدری گندم داشته باشد آن را از غش وزوان وغیره پاک و پاکیزه کند و در توی خانه بگذارد زمانی در آنجا بماند از آن برود و ببیندکه شپش گندم به توی آن افتاده پس آنرا بیرون آورد و پاکیزه گرداند بعد از آن برگرداند در جایش بگذارد تا به مدتی آنرا بدین نهج بکند یا این که قدر قلیلی از آن بقیۀ خرمن که شپش به آن ضرر نمی رساند باقی بماند؛ همچنین است حال شما از یکدیگر تمیز یافته جداکرده شده می باشید حتّی باقی نمی ماند از شما مگر جمع قلیلی که فتنه به ایشان اصلاً ضرر نرسانیده.(بحارالأنوارج13)