دیدم که جانم می رود ✅ کتابی که مدت ها قبل یعنی دوم مهرماه ۹۲ خریده بودم اما همچنان در قفسه جاخوش کرده بود و خوانده نمی شد. امروز فرصتی دست داد تا به جبران این چند سال،یک نفس آن را بخوانم. ✅ ماجرای آشنایی دو نوجوان که به رفاقتی عجیب تبدیل شد و در نهایت یکی رفت و آن دیگری ماند. ✅ روایت حمید داود آبادی از آشنایی با شهید مصطفی کاظم زاده و خاطرات تلخ و شیرین روزهای جنگ. ✅ تلخ ترین خاطره این کتاب مربوط است به بمباران سومار که حاصلش شهادت ۱۲۰ نفر بوده است. ✅ حکایت دو برادر دوقلو که در پرورشگاه بزرگ شده بودند و بعدها به جبهه آمدند نیز جالب است. ✅ این کتاب با تصاویر و اسناد پایانی اش ۳۰۴ صفحه است که البته می شد قسمت های سفید اضافی را حذف کرد تا حجم کتاب کمتر بشود. چهارشنبه ۲۲ مرداد ۹۹ 🆔https://eitaa.com/MHSemati