#خاطرات_شهدا 🍃
جهادش مجاهدانه بود.
آرام و قرار نداشت. کارش که تمام میشد ، سر کارِ دیگری را میگرفت.
بین رزمندگان خیلی به چشم میآمد.
مدام در حال کار و تلاش بود.
گاهی شوخی میکردیم میگفتیم:
این حاج علی[روحالله] بیش فعاله، استراحت نداره!
ماموریتش تمام شده بود. وسایلش را جمع کرد تا برگردد ایران.
بچهها سر به سرش میگذاشتند و میگفتند:
حاج علی دیدی این همه بدو بدو کردی اما شهید نشدی، داری برمیگردی!
در همان حال که وسایلش را در ماشین میگذاشت نگاه عمیقی به ما کرد و گفت:
اگر خدا بخواد به کسی شهادت بده، همینجا جلوی مقر نصیبش میکنه!
نیم ساعت قبل از انفجار با شهید سرلک خلوت نیم ساعته داشتند که کسی نفهمید چی گفتند و چی شنیدند.
همیشه بر اثر کار زیاد زیر نور مستقیم خورشید صورتش آفتاب سوخته بود. اما آن روز خیلی سفید و نورانی شده بود.
نیم ساعت بعد درست همانجایی که گفته بود شهادت نصیبشان شد.
تلاش مجاهدانه اش به ثمر رسید.
به نقل از:یکی از همرزمان
#شهید_روح_الله_قربانی
@masjed_gram