فروردین 66 با محمد برگشتیم منطقه. مراسم صبحگاه بچه ها بود محمد فرصت رو غنیمت شمرد و رفت برای سخنرانی🎙 می گفت : برادرا ! همینطور که ما برای عملیات احتیاج به تهیه تدارکات و بردن آذوقه و مهمات داریم ، همینطور هم احتیاج به تدارکات معنوی داریم☝️ این توسل ها، این نماز شب ها و این ذکر ها ... این ها آذوقه ی معنوی ماست. اگه اینارو نداشته باشیم، با اولین گلوله دشمن زمین گیر می شیم چیزی که به ما حرکت می ده همینه ✌️ _ رفتار و سکناتش با قبل فرق کرده بود و حال خاصی داشت می گفت : دیگه تحمل این دنیارو ندارم. احساس می کنم اینجا جای موندن نیست؛ باید رفت😞✋ بعد از شهادتش خیلی ناراحت بودم. تا این که یک شب توی خواب دیدمش ؛ خوشحال بود و با نشاط لباس فرم سپاه هم به تن داشت چهره اش خیلی نوارانی شده بود. یاد مداحی هایی که می کرد افتادم ☝️ پرسیدم : محمد این همه تو دنیا از آقا خوندی، اونجا تونستی آقا رو ببینی؟ محمد در حالی که می خندید گفت : من حتی آقا امام زمان رو در آغوش گرفتم ❤️ 🕊 🌹🕊 @masjed_gram