#مرور_زندگی_امام_حسین 34
در میانه روز عاشورا، ابوثمامه عمرو الصائدی متوجه شد که وقت اذان ظهر شده. نزد امام رفت و گفت: این گروه را می بینم که به شما نزدیک شده اند. به خدا قسم کشته نخواهید شد تا اینکه من پیش از شما کشته شوم. دوست دارم نمازم را که وقت آن رسیده با شما بخوانم و بعد خدا را ملاقات کنم. امام فرمود: نماز را یاد آوری کردی، خدا تو را از نماز گزاران و اهل ذکر قرار دهد. آری اکنون اول وقت برای نماز است. از آن ها بخواهید که از جنگ🗡 دست بردارند تا نماز📿 بخوانیم. حصین، از لشکر دشمن که سخن امام را شنید، گفت: ای حسین هر چه می خواهی نماز بخوان، نمازت قبول نمی شود!
حبیب بن مظاهر آن فقیه و عالم بزرگ که امام شخصا به او نامه📜 نوشتند و او هم با تمام قوا خدمت امام آمد، از شنیدن این حرف برآشفت و گفت: گمان می کنی نماز پسر پیامبر قبول نیست و نماز شما قبول است؟ حصین عصبانی شد😡 و به حبیب حمله برد و حبیب هم دست به شمشیر🗡، وارد جنگ با سپاه عمر سعد شد و در میدان جنگید تا به شهادت رسید...😞
امام بسیار اندوهگین شدند. خودشان را بالای بدن حبیب رساندند و گفتند: آفرین بر تو ای حبیب. تو مردی فاضل بودی...
حبیب بزرگ اصحاب بود. شب عاشورا نافع بن هلال نزد حبیب میاد و از حرف هایی که از امام و حضرت زینب شنیده می گوید. اینکه حضرت زینب از امام در مورد وفاداری اصحاب می پرسند و امام به ایشان تضمین می دهند که این افراد تا آخر ایستاده اند. حبیب با شنیدن این مطلب تمام اصحاب را جمع کرد و در مورد روز عاشورا و اینکه اول باید به میدان بروند صحبت کرد و بعد گفت بیایید نزد بانوان حرم برویم و خاطرشان را آسوده کنیم.
حبیب هنگام شهادت بیش از 90 سال سن داشت! یعنی تا سنین پیری هم میشه به بهترین شکل خدمت کرد!
بعد از شهادت حبیب، امام نماز ظهر را برپا کردند. و چه درس بزرگی به ما می دهد این حرکت؛ نماز اول وقت در بدترین شرایط ممکن!
با نمازای خودمون مقایسه کنیم!
دو نفر برای مراقبت از امام جلوی ایشان و بقیه ایستاده اند؛ زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی.
ادامه دارد ...
◾️
▪️◾️
@masjed_gram