❼ حضرت در ادامۀ اين سخن به بيان عدد و صفات آنها مىپردازد و مىفرمايد: «آنها چند نفرند و كجا هستند؟ به خدا سوگند تعدادشان اندك و قدر و مقامشان نزد خدا بسيار والاست»؛ (
وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً)
قرآن مجيد نيز دربارۀ مؤمنان صالح العمل كه در درجات والاى ايمان قرار دارند مىگويد: ««
وَ قَلِيلٌ مٰا هُمْ» ؛ آنها (كه
#ايمان دارند و عمل صالح و ظلم و ستمى بر يكدیگر نمىكنند) تعدادشان كم است».
🤔 در اينجا اين
#سؤال پيش مىآيد كه امام معصوم در هر زمان يكى بيش نيست چرا امام عليه السلام در اين عبارت و جملههايى كه بعد از آن مىآيد از ضمير جمع استفاده مىكند و آنها را به صورت يك جمعيت ذكر مىنمايد؟
✅
#پاسخ اين است كه امام عليه السلام وجود آنها را در طول زمان در نظر گرفته است. درست است امام معصوم در هر زمان يكى است؛ ولى هرگاه به مجموعۀ زمانهاى بعد از امام عليه السلام بنگريم امامان معصوم جمعيتى را تشكيل مىدهند.
💭 اين احتمال نيز هست كه منظور از به كار بردن ضميرِ جمع، امامان معصوم و اصحاب خاص آنان باشد.
آنگاه امام عليه السلام به ذكر اوصاف اين اقليت عظيم الشأن و اين بندگان والاى پروردگار پرداخته و شش صفت برايشان ذكر مىكند.
نخست مىفرمايد: «خداوند به واسطۀ آنها حجتها و دلايلش را حفظ مىكند تا به افرادى كه نظير آنها هستند بسپارند و بذر آن را در قلوب افرادى شبيه خود بيفشانند»؛ (
يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ، وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ)
آرى اينان گنجينههاى اسرار الهى و حافظان
#معارف وحى و نبوت و دلايل حقانيت دين مبين اسلام اند و هر كدام از آنها بخواهد از دنيا چشم بپوشد اين علوم و اسرار را به فرد ديگرى همچون خود مىسپارد تا اين ميراث عظيم حفظ شود و خالى از هر گونه پيرايه و آلودگى به آيندگان برسد.
در دومين وصف مىفرمايد: «علم و دانش با حقيقتِ
#بصيرت به آنها روى آورده است»؛ (
هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ)
البته بصيرت و بينش مراتب و مراحلى دارد؛ ولى اين گروه از اولياء الله به حد والاى آن رسيدند.
☜ تعبیر به «هجم» ممكن است اشاره به اين باشد كه علوم آنها اكتسابى نيست بلكه الهامى است از سوى پروردگار كه از آنها به هجوم تعبير شده است.
مرحوم علامۀ مجلسى در تفسير اين جمله مىنويسد: تعبير به هجوم در اينجا اشاره به اين است كه خداوند «علم لدنّى» را نسبت به حقائق اشيا دفعتاً به آنها تعليم داده و حجابها و پردهها را كنار زده و حقايق را بر آنها مكشوف ساخته است.
در سومين وصف مىفرمايد: «آنها روح يقين را لمس كردهاند»؛ (
وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ) . مىدانيم يقين مراتبى دارد: علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين.
علم اليقين آن است كه انسان از دلائل مختلف به چيزى ايمان آورد؛ مانند كسى كه با مشاهدۀ دود از فاصلۀ دور، به وجود آتش ايمان پيدا كند.
عين اليقين در جايى است كه انسان به مرحلۀ شهود برسد و با چشم خود مثلا آتش را از نزديك مشاهده كند.
حق اليقين مرتبۀ فراتر از آن و به اين معناست كه مثلاً انسان، آتش را با دست خود لمس كند و يا موجودى همچون آهن كه وارد آتش مىشود و صفات آن را به خود مىگيرد و به صورت بخشى از آن در مىآيد كه اين بالاترين مرحلۀ يقين است. اولياى الهى كه اميرمؤمنان على عليه السلام در اين گفتار نورانىاش مىفرمايد: «آنها روح اليقين را لمس كردهاند» داراى همين مرحلۀ از يقين هستند.
حضرت در چهارمين وصف مىفرمايد: «آنان آنچه را دنياپرستانِ هوسباز مشكل مىشمردند آسان يافتهاند»؛ (
وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَعْوَرَهُ الْمُتْرَفُونَ)
☜ «اسْتَلانُوا» (از ريشۀ «لين») به معناى نرمى و «اسْتَوْعَرَ» (از ريشۀ «وَعْر») به معناى سختى و «مترفون» (از ريشۀ «تَرَف») به معناى در ناز و نعمت زيستن است.