پدرم خسته شدی زجر کشیدی احسنت خم به ابرو نکشیدی نبریدی احسنت دل و جانم به فدایت چه کنم با غم تو پدرم تاج سری مهر خریدی احسنت منه بیمار محبت که پر از درد و غمم تو طبیب دل من ، مهر ندیدی احسنت گر چه دنیا نکند رحم به تو ای پدرم کمرت میشکند درد کشیدی احسنت تکیه گاهم شده ای من چه کنم کوه غمی بی نیازی ز جهان مهد امیدی احسنت ای خدا سایه ی او را تو مگیر از سر من به تنش جامه ی غم را تو کشیدی احسنت ای صبا پیر شدی خسته ی دوران گشتی تک و تنها چه عذابی تو بدیدی احسنت