*بزرگ شدیم* و فهمیدیم🍂 چیزهایی "ترسناک تر" از 🥀 "تاریکی" هم هست ... *بزرگ شدیم* به اندازه ای که فهمیدیم پشت هر ♡خنده مادرم♡ هزار "گریه" بود و پشت هر ♡قدرت پدرم♡ یک "بیماری" نهفته بود ... *بزرگ شدیم* و یافتیم که "مشکلاتمان" دیگر با یک شکلات،یک لباس یا کیف "حل نمی شود" ... و اینکه والدیمان دیگر دستهایمان را برای "عبور از جاده نخواهند گرفت" و یا حتی برای عبور از 🍂 "پیج و خم های زندگی"..🥀