به نام خدا جلوه ی نورُالْهُدی حضرت زَیْنُ الْعِباد آینه ی هَلْ اَتی حضرت زَیْنُ الْعِباد زینت عرش برین عطر گلستان دین عطر گل مصطفی حضرت زَیْنُ الْعِباد خون خدا را پسر فاطمه را او ثمر همنفس مرتضی حضرت زَیْنُ الْعِباد رونق گلزار ازو صبح پدیدار ازو نور رخ ماسوی حضرت زَیْنُ الْعِباد سَیِّد و مولای دین بوالْحَسَن است و امین داده به عالَم جَلی حضرت زَیْنُ الْعِباد سَیِّدِ سجّاد اوست آینه آباد اوست رویش بَدْرُالُّجی حضرت زَیْنُ الْعِباد اشک که می بارد و ، تیغ دو دَم دارد و با نَفَس لافتی حضرت زَیْنُ الْعِباد کعبه حق را پسر زمزم حق را ثمر نور دو چشم مِنی حضرت زَیْنُ الْعِباد آمده در کربلا با غم و رنج و بلا جلوه ی قالُوا بَلی حضرت زَیْنُ الْعِباد «یاسر» ازین رهگذر یافت امید دگر ای به جهان مقتدی حضرت زَیْنُ الْعِباد محمود تاری «یاسر» ----------------------------- بَدْرُالدُّجی : در لغت به معنای ماه روشن در شب تاریک و ظلمانی است ، و این لقب را به هر یک از اهل بیت(ع) می توان اطلاق کرد . لافَتی : به تنهایی یعنی « نیست جوانمردی » ولی در اشعار اشاره به این جمله ی نورانی است، لافَتی اِلّا علی لاسَیْف اِلّا ذُوالْفَقار شهریار: نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیّرم چه خوانم شه مُلک لافَتی را شه مُلک لافَتی: شاه سرزمین ناجوانمردان، منظور شهر کوفه است https://eitaa.com/Maddahankhomein