بی تو ای دلبر من عمر به اجباری هست کی سخن از قد و بالا و بَرِ یاری هست؟ شمس روی تو پس ابر و رخ دیو عیان صحبت از سیطره ی قوم ستمکاری هست جنس اصل است به گنجینه ی هستی پنهان دهر را بی تو مگر دُرِّ سزاواری هست؟ آنکه سنگ محکش گم شده باشد براو صحبت از بیش و کم و سنجش و مقداری هست؟ بی تو آن زنده ی بر مرگ پناهنده منم پی آنم که برایم به کجا داری هست هر گروهی به جهان دور نگاری جمعند محفل ماست که بی بهره ز دلداری هست عسکری را بکشد محنت این تنهایی زارتر بی تو از او منتظر زاری هست؟ کاش این جمعه بیایی و بگویی با او که پس از این دگرت مونس و غمخواری هست @Maddahankhomein