اربعین
برخیز از خاک و ببین چشم ترم را
آرام کن، آرام، حال مضطرم را
برخیز و دلجویی کن از جمع پریشان
آرام کن آرام کن اهل حرم را
بی تو چهل منزل بلا همدوش من بود
درهم شکسته ماتمت بال وپرم را
نیلوفری گشتم شبیه مادر خود
حتی نمی خواهم ببینی پیکرم را
روز دهم دیدم کنار قتلگاهت
بر سر زنان افتاده ازپا مادرم را
نگذاشت دشمن تا بجویم از دل دشت
در عصر ماتم لاله های پرپرم را
آتش به جان خیمه ها افتاد و با اشک
خاموش کردم چادر شعله ورم را
وقتی سرت را بر فراز نیزه دیدم
ازغم زدم بر چوبه ی محمل سرم را
با جان خریدم ضربه ی شلاق ها را
اما ندادم دست دشمن معجرم را
جز کودکی جا مانده در ویرانه ی شام
همراه خود آورده ام اهل حرم را
محسن درویش هرندی
https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9