پیک شهادت
داغی بزرگ بر جگر من نشسته است
خون دلم به چشم تر من نشسته است
معلوم شد که جان و دلم داغدار کیست
حالا که زهر بر جگر من نشسته است
سیلی زدند بر رخ مادر ، مقابلم
نقشی به چشم خون نگر من نشسته است
زان لحظه ای که مادرم افتاد بر زمین
داغی به جان شعله ور من نشسته است
می سوزم از شرار جگرسوز خواهرم
زینب به گریه دور و بر من نشسته است
کم گریه کن حسین غریبم ز داغ من
گرد غمت به روی سر من نشسته است
تصویر کربلای تو و قتلگاه تو
در قاب دیدگان تر من نشسته است
خورشید عمر من به لب بام آمده است
اشکی به چهره ی قمر من نشسته است
پیک شهادت آمده از راه و زین خبر
نور امید بر سحر من نشسته است
جز صبر چاره نیست اگر دیدی از ستم
تیر آمده به بال و پر من نشسته است
مسکین این سراست«وفایی» و باز هم
در انتظار یک نظر من نشسته است
#سیدهاشم_وفایی
https://eitaa.com/Maddahankhomein