««««««شأن حافظ»»»» بنازم بر تو ای حافظ بدین شان و مقامی را ز غرب کشور ایران به روحت یک سلامی را ندیدم بهتر از آن حافظ شیرین سخن دیگر که در میخانه ی مینو بنوشد می ز جامی را از آن روزی که تو گشتی لسان الغیب این عالم که هر بیتی ز دیوانت رساند یک پیامی را غزل از کلک افکارت چو آب زمزمی ماند که تا محشر بماند زنده و شور و دوامی را چنان فرزانه و رخشان ، سری درکهکشان داری بدین سان نزد عالم هم تو داری احترامی را ز هر مجلس و هر محفل که فال از شعر تو آید نشیند بر دل هرکس از آن شیرین کلامی را به هر لحظه که می خوانم از آن اشعار نابت را دهد بر روحم آرامش ، به قلبم التیامی را به شیراز آمدم تا که طواف آرم بر آن ساحت زدم بوسه بر آن بقعه که گویا چون امامی را بدین آوازه ی شهرت که بر می آید از نامت شدی تو فخر ایرانم ز هر دوره و نظامی را شعر از : ولی فولادی منصوری https://eitaa.com/Maddahankhomein