خبر دارم که نامرد بی هوا زد
تورا به پیش چشم مجتبی زد
خبر دارم که با صورت به دیوار
چنان خوردی که چشمت شده خونبار
خبر دارم چنان زد وحشیانه
تو گم کردی عزیزم راه خانه
خبر دارم که تورا دوره کردند
قباله پیش چشمت پاره کردند
خبر دارم حسن دلواپست شد
بمیرم یک تنه فریاد رست شد
خبر دارم به غرورش برخورد
هزاران بار حسن زدنده شد و مرد
خبر دارم حسن با تو زمین خورد
ولی شکر خدا بودو تورو برد
خبر دارم چرا گفتی شبانه
تورا غسلت دهم میان خانه
خبر دارم نمی خواهی بدانم
چه آمد بر سر یار جوانم
خبر دارم نمی خواهی ببینه
دو چشمان علی آن زخم سینه
خبر دارم چرا گفتی شبانه
تو را تشیع کنم من مخفیانه
خبر دارم که دلگیری از این شهر
جفا کردن همه بعد پیمبر
خبر دارم چرا گفتی شبانه
تو را خاکت کنم من بی بهانه
خبر دارم غریب این زمانه
تو می خواهی که باشی بی نشانه
خبر دارم چرا بازو شکسته
غم عالم روی لبهات نشسته
خبر دارم که حتی دم رفتن
نرفته یاد تو دستامو بستن
سائل حضرت زینب سلام الله علیها حسن رضا محمودی
https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9