مدح علما موقع تدریس، علی می‌گویند زحل و زهره و بِرجیس، علی می‌گویند صالح و یوشع و جرجیس، علی می‌گویند تا نخ و سوزنِ ادریس، علی می‌گویند دائم از هر طرفِ عرش خبر می‌شنوم «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بشر» می‌شنوم «عینِ»تو هست به معنای عُلوّ درجات «لامِ»تو هست همان لام سلام و صلوات «یاءِ» تو یاءِ حسین است که بین دو صلات می‌کشاند دلِ غمگینِ مرا سمت فرات سند غربت تو، خون حسین است، علی! راز حقانیتت در ثقلین است، علی! زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده متواری شده از وحشت و در دَم مرده هر که از تیغ دو دم، جان به سلامت برده هر که از شیوه‌ی جنگاوری‌ات شد آگاه گفت: «لاحول ولا قوة الا بالله» در کویری که به دریای کرم نزدیک است عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است نجف اینجاست! فقط چند قدم... نزدیک است کفر و ایمانِ من امروز به‌هم نزدیک است در مقامت دهنم بسته بماند بهتر عشق، آهسته و پیوسته بماند بهتر نخل‌ها، اشک تو را زیر نظر داشته‌اند رودها، از جریان تو خبر داشته‌اند بادها، پرده ز اسرار تو برداشته‌اند خاک‌ها، چشم به دستان پدر داشته‌اند ابرها با کرمت مایه‌ی رحمت شده‌اند فقرا در حرمت صاحب مُکنت شده‌اند شمّه‌ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن فاتح یه تنه‌ی قلعه‌ی خیبر بودن با پیمبر همه‌ی عمر برادر بودن نَفَست عطر نَفَس‌های محمد دارد بُردن نام تو شیرینیِ بی حد دارد گذر ماه به تاریکی چاه افتاده باز از اشکِ غمت، چشمه به راه افتاده منکر تو که به این روز سیاه افتاده در نماز شب خود هم به گناه افتاده زندگی بی علی اصلاً چه صفایی دارد؟ «مُطرب عشق، عجب ساز و نوایی دارد» نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم متفرق شده بودیم که یکدست شدیم عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم تا زپیمانه‌ی «اَکمَلتُ لَکُم» مست شدیم عطر «اَتْمَمْتُ عَلَیکُم» همه‌جا را پُر کرد نان بَدگوی بد اندیشِ تو را آجر کرد اولین مرحله‌ی عشق، پریشان شدن است اجر همراهی تو، بوذر و سلمان شدن است صاحب دائمیِ مُلک سلیمان شدن است زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است در شب قدر، به آوای جلی می‌گوید بعلیٍ بعلیٍ بعلی می‌گوید خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان با دل سوخته آرام و حزین شعر بخوان به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان بر همین پله‌ی اول بنشین شعر بخوان چه قشنگ‌ست شبی غرق تماشا بودن! «شهریارِ» غزل حضرت مولا بودن ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein