با کمیل آمدم برایِ دعا
یک نگاهم بکن بحق علی
بارها رفته ام به بیراهه
سربه راهم بکن بحق علی
شب جمعه ست وقت گریه و عشق
کربلایی شُدن صفا دارد
فاطمه میدهد براتش را
هر کسی میلِ کربلا دارد
سر خاک پسر به چه حالی
مادری دلشکسته می آید
دستِ خود را گرفته بر پهلو
قدکمان زار و خسته می آید
یا بُنَیّ به روی لب دارد ...
پسرم جوشن و عَبات چه شد؟
من نبینم که تو برهنه شدی
پیرهن دوختم برات چه شد؟
آری .... شب های جمعه مادرِ سادات میادکنارِ فرزندِ عزیزِش ... آی عزیزم ....
شنیدم بین دو نهر آب بچه هاتو کُشتن ... خودتُ سر بریدن ...
به چه جرمی تو رو کشتن ....
مادر برات بمیره ....
https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9