💞 عشق تو با فن اول به زمینم زده است تیر چشمان تو این بار، به دینم زده است مُهر نام تو که خورده به سجلّ دل من سندی بر سخن آینه بینم زده است حسرتی داشت نگاهم که بیفتد به رهت حیف، مژگان سیاهت به کمینم زده است قنبر از شوق غلامی غلامان درت بوسه ای بر قدم خاک نشینم زده است من گرفتار علی، عشق گرفتار من است از همان کودکی ام دست علی یار من است در می آید به خدا بهر علی جان نجف فخر دارد به جنان پرده ی ایوان نجف بنویسید به موسی که پس از عمری هجر مرشدت خضر شده واله و حیران نجف بی جهت نیست شده از ازلِ بودن خویش هرچه جبریل امین، دست به دامان نجف چشم من واشد و با کعبه طوافم دادند ... دور تا دور سر حضرت سلطان نجف علی آمد که قدم تا به فلک بردارد او که پیش قدمش کعبه ترک بردارد آمده آنکه خودش دلبر و دلدار شده یار سلمان، نفس میثم تمار شده آمده آنکه به شال کمرش با یاقوت نام زهرا و نبی، نام خدا کارشده آمده آنکه ز اعجاز نگاهش فی الفور ملک الموت سراسیمه و احضار شده اول راهم و محکوم شدم من به شکست ترس دارم که بگویند علی اللهی است وصله ی کفش علی مُلک سلیمان ساز است نفس نوکر این خانه مسلمان ساز است آمده یوسف سرگشته در این بیت عتیق کرم شاه زیاد است و نگهبان ساز است حکمت نقطه ی با، در کنف بسم الله کرده روشن که علی عالم قرآن ساز است هل اتی جای خودش، ناطق قرآن خداست به خدا چشم علی محشر و میزان ساز است او کرم کرده به ما و همه کوتاهی ها بیخودی نیست جنون علی اللهی ها رضا دین پرور http://eitaa.com/Maddahankhomein