#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
ای ماه تنزل ملائک! بدرود
نور ملکوتِ جان سالک! بدرود
ای خواهش عارفان، بهار قرآن!
ای مطلع فجر «َامرِ رَبِّک»! بدرود
::
ما را به تبسم دعا بردی تو
تا روشنی فرشتهها بردی تو
ما را ز فریب اهرمن کوچاندی
تا حضرت دوست، تا خدا بردی تو
::
ای ماه عزیز! حق نگهدارت باد
خورشید، فدای چشم بیدارت باد
ای لیلۀ قدر! در دل بیداران
تا صبح وصال، شوق دیدارت باد
::
ای فرصت ناب عشقبازی با او
تفسیر فصیح آیهی " الّا هو "
حقا که فراق جانگدازی داری
ای ماه عزیز! مژدۀ وصلات کو؟!
::
ای سورۀ دلنواز! نشناختمت
ای مایۀ سوز و ساز! نشناختمت
سی روز شکوه «رَبَّنَا» را دیدم
یک ماه گذشت و باز نشناختمت!
::
یک ماه، فرشته همنشین ما بود
آیینه و نور، سرزمینِ ما بود
از خویش تهی و از خدا پُر بودیم
اخلاص، رفیق نازنین ما بود
::
سی روز تمام، با خدا خوش بودیم
با شوق تبسم دعا، خوش بودیم
در لیلۀ قدر، زیر سقف توبه
با هلهلۀ فرشتهها خوش بودیم
::
سی روز به شهر جان، غزلخوان گشتم
دنبال ظهور نور انسان گشتم
در ظلمت جسم، من پریشان بودم
در پرتو روزه، من پریشان گشتم
::
سی روز خدا ز بام و در، گل میریخت
با دست فرشته، در گذر گل میریخت
با تکیه کلام: "من تو را بخشیدم"
از باغ تبسم سحر گل میریخت
::
یک ماه تمام، بندگی میکردیم
افطار و سحر، پرندگی میکردیم
بر سفرۀ نور، معرفت میخوردیم
با روزی روزه، زندگی میکردیم
::
در لیلۀ قدر، بیکران را دیدیم
در جسم زمین، نزول جان را دیدیم
با چشم فرشته سی بهارستان از،
زیبایی ماه رمضان را دیدیم
::
با ظلمت نَفس، با هوس جنگیدی
با هر چه که «من»، نَفس نَفس جنگیدی
سی روز تو آسمان تبسم کردی
ای روح پرنده! با قفس جنگیدی
::
"هو" گفتم و جانِ من شد از تن خالی
از حیلۀ رنگ رنگ دشمن خالی
سی روز فضای سینه پُر شد از دوست
از همهمه و هی هی «من، من » خالی
::
در ماه خدا، خانه تکانی کردیم
همپای فرشته، مهربانی کردیم
جان را که اسیر تختهبند تن بود
در فرصت روزه، آسمانی کردیم
::
بر سفرۀ روزه، ما مُکرم گشتیم
در خلوت اُنسِ دوست، مَحرم گشتیم
از دخمۀ نَفس، سر برون آوردیم
در مکتب صبر روزه، آدم گشتیم
::
بیداری ماه رمضان رفت، دریغ
این آینه از دست جهان رفت، دریغ
جان بود به جسم مُردۀ این دنیا
ای دلشدگان! جان جهان رفت، دریغ
✍
#رضا_اسماعیلی
@Maddahankhomein