┄┅✵﷽✵┅┄ ┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄ ز  وصف تو چه بگویم که سیـدالشهـدایی امیر لشکـر  احمـــد ، یَل رسـول خـــدایی چه هیبتی ، که نمـایی به شــام تار ، مبدل تو روز  دشمن دون را دَمی که جلوه نمایی تو افتـخـار نبــی در کنــــار فاتــح خیبــر تو از قبیـلهٔ نـور و تبـارِ عشــق و صفـایی ز وحشتی که نشاندی به قلب تیرهٔ وحشی نبوده چـارهٔ او جز به حیله  از تو رهــایی حریف چون تو یلی چون نشد عدو به مقابل کشید ، خنجر کین از کمین به عقـده گشایی به کارزار اُحُــد چون خمیـد قامت سَـروَت شکست پشت سپاه از چنین رسیده جفــایی و آفتاب رُخَـت را  در آن غروب نفــس گیر ‌نهـان نمــود پیمبـر به زیــر چتـــر  عبـایـی که خواهــر تو نبینـد ستــاره هـای تنـت را که بیـش از این نگُدازد دلش ز داغ جدایی ندید سر به سرِ نی ، اگر چه داغ توکم نیست ندید آتش خیمه ، به دشـت کرب و بلایی کنـار خــواهـرت اما ز داغـت  آل پیمـبـــر میان خیمــهٔ مـاتم  گــرفت  بــزم  عـزایی به احتـرام تو حتی به روی  عــرش الهـی فلک نشست به سوگ و مَلَک به نوحه سرایی چو "کیمیا" همه چشـمِ شفـاعتی ز تو دارند تویی که در صف محشرشفیع هر دو سرایی ┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄ رقیه سعیدی(کیمیا) https://eitaa.com/Maddahankhomein