شهید رئیسی آسمان بغض کرد و باز گریست لحظه‌ی داغ سربداران شد در مه آلودِ جنگلی سر سبز آفتاب از افق نمایان شد روز میلاد نور در تقویم زیر رگبار باد مثل نسیم همه دیدند سید ابراهیم میهمان عزیز سلطان شد خستگی ناپذیر و محکم رفت قطره شد به سمت زمزم رفت مثل باران چقدر نم نم رفت رفت و در پشت ابر پنهان شد مست بود از شراب لم یزلی تشنه‌ی دیدن رضا و علی سی اردیبهشت بود ولی لحظه‌ی رفتنش زمستان شد اشکهای کویر جاری بود از لبانش غدیر جاری بود ذکر نِعم الامیر جاری بود عید میلاد عید قربان شد در غم این شهید،رفته به خاک آسمان می کند گریبان چاک سفر سخت خاک تا افلاک با لباس شهادت آسان شد https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9