ماه شب چارده
گشته پامال عموجان زچه این سان بدنت
پاره پاره شده از ضربت شمشیرتنت
تاکنار بدن تو به شتاب آمده ام
شده همرنگ دل غرقه بخونم بدنت
بدرقه کرد تورااشک ونگاهم که نبود
زرهی برتنت ای گل به جزاز پیرهنت
ازغم وداغ تو خون ریخته از چشم ترم
مثل لاله شده پرخون زچه جام دهنت
باز کن لب سخنی ازلب خاموش بگو
مانده درذائقه ی من عسلی از سخنت
رُخت ای ماه شب چارده ازخون ترشد
رفتی وماند فروغ رجز شب شکنت
گرچه حاجت به کفن نیست شهیدان رالیک
شده پیراهن خونین تن تو کفنت
درکنار تن صدچاک تو فریاد زنم
یادگار حسنم ،سوختم از سوختنت
به چه حالی ببرم سوی حرم جسم تورا
منتظر مانده به ره مادر غرق محنت
داغ برداغ دلم آمده گر می گریم
تازه شد داغ علی باغم پرپر شدنت
سوخت گرچه دل محزون «وفایی» امّا
صدهزاران دل عاشق شده بیت الحزنت
#سیدهاشم_وفایی
@Maddahankhomein