و شب مرا در خود می بلعد !به خود میپیچم و صدایم را خفه می شود .
مثلِ نهنگِ پنجاه و دو هرتز شده ام از دور صدایی می آید ، انگار او هم با اقیانوس دست به یقه شده است من به خود می پیچم و نهنگ فریاد می کشد ، اقیانوسِ بی رحم محکم دهانش را می فشارد .
شب مرا لال کرده است ..
او تقلا میکند و من تقلا می کنم .
شب و اقیانوس می خواهند به هر دویمان بفهمانند اینکه هر دو در جنگِ بیهوده ای تلف می شویم !
او میخواهد تنهاییش را بپذیرد و من نمی خواهم مردمِ شهرم را کر و کور ببینم ..
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-