جمعه آخر سال
آخرین جمعهی سال است کجایی آقا
کاش می شد که تو امروز بیایی آقا
یک نشانی بده از خیمه ی خود، دلتنگم
حق بده، خستهام از درد جدایی آقا
هم نشد محرم چشمم، رخ زیبای تو
هم به گوشم نرسید از تو صدایی آقا
تو بیا دیدن من، چون که شکسته بالم
مرغ قلبم شده سمت تو هوایی آقا
درد هجران تو را نیست طبیبی لازم
تو فقط مرهم زخم دل مایی آقا
از تو ای قبلهی حاجات ِ همه میخواهم
که دعا بر فرج خود بنمایی آقا
شدهای خاک نشین؛ بین کدامین صحرا
من نبینم که چنین غرق جفایی آقا
من نبینم پسر فاطمه خون گریه کنی
خسته از روضه ی هر صبح و مسایی آقا
همهی عمر ِتو در غربت ِجانکاه گذشت
بی امان، خون جگر از صبر و رضایی آقا
روز جمعه ست، دلت یاد غم عاشوراست
باز هم قلب تو شد کرب و بلایی آقا
روز جمعه شده و باز تو یاد داغ ِ
غارت پیرهن و کهنه عبایی آقا
من بمیرم که تو هر صبح و مساء دلخون از
روضه ی بزم می ِشام بلایی آقا
گفت زینب: لب ِ زخم تو نمی خواهد چوب
من نبینم که تو در طشت طلایی آقا
✍ندبه خوان امام زمان عج