📚 💎 قسمت یازدهم 🔅 "آزار چشمی" بدونِ من، زندگی برای مردم تلخ می شود. وجود من، به خصوص برای خانم ها حیاتی است.من به اکسیژن می مانم و به آب. اگر نباشم به دنبالم می گردند و وقتی هستم، قدرم را نمی دانند. در جوامع سنتی، اوضاع متفاوت بود و من بخشی از وجود خانم ها بودم و در کنار هم زندگی می کردیم؛ یک همنشینی همیشگی و نامحسوس. مثل ماهی و دریا. در روستاها هنوز هم تقریباً اوضاع به همین صورت است. من که نباشم مردم به یاد پلیس می افتند. گاهی پلیس هم هست اما من نیستم. به خصوص در کشور های پیشرفته. امان از این مثلاً پیشرفته ها! از شما چه پنهان،جان من به جانِ " "بند است. خانم ها همین که مرا از دست می دهند تازه می فهمند که با رفتنِ "پوشش"، من هم میروم. هر جا ببینم که "پوشش" همراه زنی راه می رود، لباس بادیگارد می پوشم و از آن زن محافظت می کنم. یادت هست چند صفحه پیش،"پوشش"می گفت نمی گذارد خانم ها طعمه شوند؟ حالا خوب است این را هم بدانی که خانم ها جایی طعمه می شوند که من نباشم. اگر من نباشم خشونت جنسی علیه خانم ها زیاد می شود. نیاز به گفتن نیست که بدن زن، برای مردان لاابالی طعمه است. مردانِ لاابالی، روان شناسی نخوانده اند، اما طعمه خود را خوب تشخیص می دهند. می دانند دسترسی به کدام زن راحت است و به کدام زن، راحت تر. دسترسی به کدان زن مشکل است و به کدام زن، مشکل تر. نامم " "است و به من لقب "نعمت ناشناخته" داده اند. 📑 کتاب ترگل، ص۱۰ ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌿@Naghshe_rah313