زندگینامه شهید عبدالحمید حسینی: شهید عبدالحمید حسینی، حاصل ازدواج پدری کارگر و مادری خانه دار در سال ۱۳۴۱در شیراز در یک خانواده مذهبی، فرزند اول و شمع محفل خانواده بود، پس از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد. در سال ۶۰ به جبهه رفت و مهر ماه همان سال در فتح آبادان عملیات ثامن الحجج شرکت کرد، اولین نامه‌اش فقط چند خط سلام و احوالپرسی بود و مابقی همه مناجات بود «آقاجان امشب (فتح آبادان) این تو بودی که جنگیدی ما نبودیم- این شمشیر برنده تو بود که جنگید ما نبودیم.....» و در آخر نامه‌اش می‌نویسد، پاسدار فدایی اسلام عبدالحمید حسینی. ارتباط قلبی‌اش با امام زمان (عج) خیلی قوی بود و می‌گفت، یک قدم به طرفشان برداری صد قدم به طرفت برمی‌دارند. این شهید عاشق امام زمان بود و هنگامی که نام مبارک آن حضرت را می‌شنید به عنوان احترام بلند می‌شد و ارادت خاصی به آن حضرت داشت. همیشه توصیه می‌کرد در قنوت نماز بخوانید: « اللهم اجعلنی من المحبین المهدی و المنتظرین المهدی(عج)». آخرین باری که به جبهه رفت وقتی می‌خواست از زیر قرآن رد شود، گفت: مادر دستت را روی قرآن بگذار و قسم بخور که آن چیزی را که من می‌خواهم برایم انجام می‌دهی - مادر خواهش می‌کنم به وصیت من عمل کنید و من را شبانه به خاک بسپارید. مادرش جایی گفته‌ است، خدا نکند که تو شهید بشوی، می‌گوید مادر من خجالت می‌کشم، وقتی حضرت زهرا (س) را شبانه خاک کردند، من روز خاک بشم حدود یک ماهی می‌شد به جبهه بازگشته بود که به خانۀ آقای آیت الله سیدعلی‌اصغر دستغیب، تماس گرفته و وصیت می‌کند: من جمعــــه صبـــح، ساعت ۴شهیــــــد می‌شوم. جنازه من را برای شما می‌آورند، مرا شبانــــــه( دقیقا ساعت ۹ شب) تشییع کنید. به غیر از پدر و مادرم و هفت نفر از بچه‌های سپاه که اسمشان را گفته بود، کسی در مراسم من نباشد. می‌خواست تشییع جنازه اش مثل حضرت زهـــــــرا(س) غریبانه باشد. تا این که شهید عبدالحمید حسینی در مرحله دوم عملیات بیت المقدس آن طوری که خودش دوست داشت «با تنی تب دار، لبی تشنه و ترکشی که در حلقومش خورده بود» در۱۳ اردیبهشت ماه شهید شد و بهار شیراز را بارانی کرد. نشانی مزار:قطعه٢خیبر/ردیف١۶ گلزار شهدای شیراز